لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip
لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip

لاله سی و پنج

ازاین بالاکه تماشا می‌کنی ادمهااصلاچیزهای چشم‌گیری نیستند.نقاط نامنظم رنگی مهره‌های کوچکِ یک گردنبند یا دانه‌های یک تسبیح که نخ‌شان بریده و کف زمین ریخته‌اندهمان‌اندازه بی‌اثر هستند و بی‌آزارهیچ صدایی هم ازشان بلند نمی‌شود و این یعنی واژه‌پردازی‌های هزاران سال تاریخ انسانی وگنجینه‌ی آکسفوررودهخداوهرچه لغتنامه های زبان‌های زنده‌ی دنیاراازبرباشندبازهم به هیچ کارنمی‌آید چای آلبالو می‌خورم و به آدمها نگاه می‌کنم.ادمهای صامت را بیشتر دوست دارم. توجیه نمی‌کنند متهم کردن ازشان نمی‌آید سفسطه‌بازی در سبد‌شان نیست صامت که باشند دیگر این‌همه توصیف‌های تحقیر‌آمیز از دوست و غریبه بر زبان جاری نمی‌کنندبازی‌های کثیف با کلمات از روزگارشان محو می‌شود. دروغ هم که گفتنی‌ست، پس نمی‌توانندبگویند

باز هم چای آلبالو می‌خورم. به این فکر می‌کنم که من آدمهای ریز را هم بیشتر دوست دارم. آنقدر کوچکند که زورشان به تخریب نمی‌رسد. مثل مورچه‌های ریز. دیده‌اید مورچه‌ای مورچه‌ی کناریش را بگیرد زیر فحش و فضاحت یا مشت و لگد له کند؟ به قصد کشت شکنجه کندیاداربزند؟جنگ راه بیندازند و کلونی‌های همسایه را بمباران کنند؟ نه ندیده‌اید. این آدمهای کوچک هم از این بالا خیلی خوبند چون فقط آرام از کنار هم عبور می‌کنند،‌ کسی انگار توان زیرپا خرد کردن بغل دستی‌اش را نداردآدمهای ریز اصلاً  زوری ندارند که جانِ نفس کشیدن و راه رفتن را از هم بگیرندمی‌روم آشپزخانه چای دیگری می ریزم ونگاه میکنم یک نفر خیابان ولی عصر را گرفته و پیاده می‌رود، نمی‌دانم به چه فکر می‌کند. دلش شاد است و به دیدن معشوقی یا دوستی می‌رود، یا دلش گرفته و حالا آمده کمی کنار سایر مهره‌های بی‌هدف قدمی بزندو نمی بینم زن است یا مرد  چه برسد به اینکه سن و سال و ابعادش را بتوانم تخمینی بزنم. از این بالا همه مثل هم‌اند. قد و بالا و چشم و ابرو هیچ محلی از اعراب ندارد. خیابان‌خواب را نمی‌شود از صاحب یک شرکت یا جواهر فروشی گوهربین تفکیک کرد. همه‌شان پای پیاده روی زمین صاف راه می‌روند. یکی تند‌تر یکی یواش‌تر. مهم اینست که «بهتر» و «بدتر» دیگر در موردشان کاربردی ندارد. قضاوت بی‌معنیست اینکه در سرشان چه می‌گذرد، دغدغه‌ی بزرگ‌شان پیش از به خواب رفتن امشب چیست، کابوس‌شان کدام‌ست، ناامیدی از چه چیز برای اولین بار کمرشان را شکسته است اما همه یک ویژگی مشترک دارند. آدمند.لپ تابم را خاموش میکنم روژلبم را می زنم موهایم را مرتب می کنم کیفم را بر می دارم  می‌روم آن پایین، میان آدمها گم شوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد