درباره من
حوا نیز می توانست نبیند....
اما دید
می توانست هیچ نپرسد....
اما پرسید
می توانست عبور... کند از درخت سیب
اما من دختر خلف اویم
اوارگی بهای سیب چیده نبود
اوارگی کیفر جسارت
حوا بود
ادامه...
روزانهها
همهپیوندها
- http://bato-bito.blogfa.com/91092.aspx
- .:: خوراک مغز ::. ادبیات، سینما، و دنیای تکنولوژی
- یک پزشک
- زیربنا
- فمینیسم
- فمینیسم
- سایت رسمی پایولوکوییلو
- بوی سیب میدهی دختر
- نامه های سرگشاده
- وبلاگ افشین صالحی
- رویا شاه حسین زاده
- پابرهنه تا ماه
- عاشقانه های کوچک
- کیانوش خان محمدی
- رنگهای رفته دنیا
- سید علی صالحی
- مینیمال های من
- فیلم نوشته ها
- بارون آواک
- هاراکیری در پیاده رو
- راوی به روایت خودش
- برایم کتابی بخوان
- بهارنبش قبرپرستوهاست
- ویسگون
- خرمالوی سیاه
- فرانچسکا در آینه
- بوی سیب می دهی دختر
- نامه های سرگشاده
- باد مارا خواهد برد
- یک زندگی بهتر
- بادماراخواهد برد
- تا سن پطرزبورگ
- یادداشتهای یک دختر ترشیده
- تلخ همپون چای سرد
- به یک سبز ملایم مگر نمیشود دل بست؟
- تا سن پطرزبورگ
- تانزانیا
- معکوس ماهی
- درددل با یک گلابی آبستن
- سنگ را ستاره ها ماهی می کنند
- وپرسه های که تا ادامه می روند
- شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب ...رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...
- سیاه سرفه
ابر برجسب
جبر جغرافیایی جادوی ادبیات زن زندگی آزادی باردیگر شهری که دوستش می داشتم ترانه موزون حزن داستان رقصی چنین میانهء میدانم آرزوست فیلم خوب ببینیم روانشناسی زیر پوست شهر من مست و تو دیوانه و تمام زنانی که ایزد بانو اند ویک حوای آبانی دختران حوا عشق را ای کاش زبان سخن بودجدیدترین یادداشت‌ها
همه- لاله صدو پنجم برای تمام زنان شمالی که در شالیزارهای برنج و مزارع چای کار میکنند، وجین می کنند و بوی برنج و چای که بوی خوشبختی است به...
- لاله صد وچهارم یکی باید باشد؛ که در آن چند های پایانی ِ شب که داری توی گودال تنگ و تاریکِ تنهایی ات هی فرو می روی و غرق می شوی ،در...
- لاله صد وسه هر اهل ادبیاتی به قطع یکی از آثار ارزشمندمیلان کوندرا را خوانده‌است. وصف من وقتی در جوانی با دنیای کوندرا روبرو شدم،...
- لاله صد و دو آخرین قسمت سریال محبوب خانم میزل شگفت انگیز هم تمام شد زنی که با وجود زیبا بودن ,بی نقص بودن در مادری و کدبانویی , شوهر...
- لاله صد ویک برای صحنه ای که دیشب دیدم مهسا جان دوباره می خواهم نامت را تکرار کنم صحنه ای که هنوز نمی توانم باورش کنم چیزی که دیدم...
- لاله صد بگذار هر روز، روز زن باشد، تا همیشه بیاد آوریم که ما همیشه مهسا هستیم با مظلومیت چشمهایش ما همیشه نیکا هستیم درزیبایی...
- لاله نود و نه نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر میکنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد این روزها من...
- لاله نود و هشت من مخاطب خاص ندارم فکر می کنم هیچ وقت نداشته ام.تو بیا مخاطب خاص من شو. می شوی ؟برای اینکه مخاطب خاص من بشوی حتما لازم...
- لاله نود وهفت می خوام امروز درباره درباره سندرم ِ "دوست نداشته شدن!" بنویسم.که ما خیلی وقتها فکر میکنیم حتا یک نفر در این...
- لاله نود وشش وقتی هایی که در طبیعت هستی فکر می کنی که همه چیز هست که هیچ چیز تمام نمی شود؛ در خلسه ای ابدی معلق مانده ای مدت های...
- لاله نود و پنج شاهد خوش بختی ام باش ای درخت پارک پشت خانه ام کنار بزرگراه پر سرو صدا تو این دقیقه های روشن را به یاد داشته باش ووقتی...
- لاله نود و چهار برای خودم مینویسم تا در این روزهای کرونایی سخت به خودم امید بدهم تا بتوانم فکرم را از گرانی و تحریم ودزدی و ایران خواری...
- لاله نودوسه می خواهم قانون تمام قانون گذار ها را عوض کنم و به شما ای عزیزانی که بدتراز من خیلی وقتهاناامید و خسته هستید، بگویم که...
- لاله نود و دو این روزها که واقعه دردناک سقوط هرات و مزار شریف و قندهار می شنوم و بلای جهنمی که طالبان و دین عزیزشان بر سر دخترکان...
- لاله نود ویک حدود 30 دقیقه پس از مرگ ، چیزی به نام رفلکس در بدن وجود ندارد. دهان و پلک ها به دلیل شل شدن عضلات باز می مانند. سیستم...
نویسندگان
- kamelia 105
بایگانی
آمار : 15358 بازدید
Powered by Blogsky
لاله یک
امروز صبح اول خیابان 16 متری تو بزرگراه رسالت پیرزنی ارمنی فقیری را دیدم در نور افتاب روی پله کنار خیابان نشسته بود و سیگار میکشید لبخند می زد با تمام وجودش
وقتی با تمام ذهن اشفته ام به او نگاه کردم حس عجیبی داشتم و به او حسادت میکردم به کسی که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت و با سیگارش و نور آفتاب کمرنگ صبحگاهی در بهشتش بود
kamelia
یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 14:22
like