کارهایی هست که نمیتوانم بکنم:
نمی توانم در یک جاده جنگلی کوهستانی دیوانه بازی در نیاورم ندوم وسط جاده و عکس نگیرم
نمیتوانم سرم را بیشتر از سی ثانیه زیر آب نگه دارم، چون احساس میکنم دارم خفه میشوم. نمیتوانم نقش بازی کنم دوست داشتنم دوست داشتن است تنفرم تنفر نمی توانم به دروغ تظاهر کنم خوشحالم |نمیتوانم خیلی سریع از اعداد و ارقام سر در بیاورم نمی توانم شبها غذای چرب بخورم، چون بدخواب میشوم و کابوس میبینم. نمیتوانم همزمان هم با کسی حرف بزنم و هم دو عدد را در هم ضرب کنم. نمیتوانم وقتی روی موزاییکها راه میروم، تقارن را رعایت نکنم. نمیتوانم همیشه قیمت دلار و یورو وبورس اخرین اخبار بورس رابدانم و بخوانم . نمیتوانم با انگشتهایم سوت بزنم. نمیتوانم به صدای کشیده شدن یونولیت به دیوار گوش بدهم. نمی توانم صبح زود بیدار شوم و شش صبح ایمیلم را چک کنم نمیتوانم به کسی که دوستش ندارم بگویم دوستت دارم.کارهای دیگری هم هست که نمیتوانم انجام بدهم:
نمیتوانم دوستت نداشته باشم.
نمیتوانم به تو نگویم که دوستت دارم.
نمیتوانم به تو فکر کنم، چون دیوانه میشوم.
نمیتوانم به تو فکر نکنم، چون دیگر چراباید زنده بمانم؟