لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip
لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip

لاله شصت و هشت

دروغ یک کلمه بسیار ساده و یک عادت زشت تکرار شونده  اجتماعی ...یک خصلت بسیار بسیار طبیعی انسانها و بالخص ما مردمان سرزمین گل و بلبل  ...ما ایرانیها عاشق  دروغ گفتن هستیم دروغ زبانی  دروغ رفتاری  دروغ فکری ودر کل راحتتان کنم دروغ در همه مدلی که بشود به خورد دیگرا ن داد از استایل سنتی قرمه سبزی تا دروغهایی در مدل پیتزا و سوشی ...در ایران ما مردهایی را داریم که تا به حال هیچ زنی دست رد به سینه اش نزده حتی اگر هیچ جذابیت ظاهری نداشته باشند  و کلا هویج استایل باشند دخترهای که هزاران عاشق و دلداده دارند که برایشان کیف گوچی میخرند و بدون زبانم لال هیچ سکسی هر تعطیلات عزا و عیدی آنتالیا و دبی با مرد عاشقشان به سفر می روند زنهای متاهلی که سرویس طلا برای تولد و سالگرد ازدواج کادو میگیرند و حتی دانشگاه رفته ها و نخبه هایی که اگر در ایران باشند یا رییس یک شرکت بزرگند یا مدیر یک تیم خفن مهندسی یا بهترین پزشک شهر و اگر در اروپا باشند بالای 10 هزار یورو حقوق میگیرند با یک خانه ویلایی کنار رود راین و خصوصا اگر محیط کاری مارکتینگ و فروش باشد دروغ اصل بلامنازع هر رقابت یا بقول این فرنگی ها کامپتیشنی می شود البته نه به اسم دروغ به اسم های خیلی با کلاس تر به اسم تبلیغ و شعار تبلیغاتی وکمپین تبلیغاتی  فلان و بهمان  .....نمی گویم همه اینها دروغ است ولی حداقل برای من امکان راست بودنشان مثل اینست که الان بگویند پاسپورت ایرانی جزو ده پاسپورت اول جهان از نظر اعتبار برای ورود به هر کشوری  است... و اینکه دروغ میشود خوراک روز سیاست و اقتصاد و حتی متاسفانه دین ..البته بعضی های از همه دروغگو ها دروغگوترند و جالب اینجاست که در میان این جمعیت هزار رنگ معروف میشوند به خالی بندهای معروف که در هر فامیل خانواده  و جمع دوستانه ای و یا هر محیط کاری دیده می شوند  یادم می اید  یکی از این آدمها را سالها پیش که در  اصفهان زندگی می کردم   می شناختم در سینمای جوان اصفهان پسری بود که آهنگساز متن فیلمهای تبلیغاتی و کوتاه و مستند بود و به راحتی نفس کشیدن دروغ میگفت و«انقدر حرفه ای اینکار را میکرد که خیلی وقتها همه و از جمله من باور می کردم مثلا اگر میگفت با جنفیر لوپز فردا شب در رستوران شهرزاد اصفهان قرار شام دارد و قرار است با خانوم سلبریتی  خورشت ماست بخورند اینقدر زیبا شاعرانه و قشنگ اینکار را میکرد که باور کنید من وسوسه میشدم تاکسی های ابی رنگ  اصفهان را سوار شوم و در در رستورا ن بایستام  تا خانوم جیلو را ببینم یکبار از او پرسیدم واقعا چرا اینقدر دروغ می گوید یا به اصطلاح خالی می بندد گفت خیالت راحت درو غهای من به کسی ضرر نمی زندپس مشکلی در دروغ گفتن نیست  ...بعدها در مورد دروغ مطالب زیادی خواندم و از بین این همه مطالب به این موارد جالب برخوردم که شاید همه ی این وسواس در دروغگویی از نیاز به جلب توجه آب می خورد... یا تشنگی در متمایز کردن خود از دیگران ...یا شاید تلاشی هست برای رد همرنگی با جماعت و متمایز بودن... یا ترس از حل شدن در روزمرگی ...اجتناب از پیروی ازضرباهنگ تحمیلی زندگی  ...میل به تغییر دادن مسیر خط صاف وقایع ... دور زدن هویت.... مقاومتی در برابر کسالت اجتناب ناپذیر و در آخر شاید از عجز است  عجز و ناتوانی از انجام آنچه آرزوست ولی زور اراده به انجام دادانش نمی رسد....  اما هر دلیلی که داشته باشد دروغ هیچوقت نمی تواند حقیقت تلخ گزنده و ترسناک وگاهی زشت  را فراری دهد  و همانطور که هیچ ابرسیاهی تا ابد نور ماه را پنهان نمی کندو  هیچ دروغی  بدی زشتی دزدی و بی انصافی ظلم و اختلاس  زرنگ بازی  وشارلاتان بودن  و زیر اب زنی و دل شکستن را نمی تواند پنهان کند چون همیشه نور حقیقت حتی اگر چشم ها یمان  را بزند و کورمان بکند باز هم می تابد بی هیچ ترسی از تمامی ابرهای تاریک و تیره وطوفانی 


نظرات 1 + ارسال نظر
مینو یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:28 http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

آخی
رستوران شهرزاد من رفتم خیلی خوب بود
مطلبتونم خیلی خوب بود. دروغ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد