لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip
لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip

لاله هفتاد و دو



ما همیشه منتظریم همه عمرمان ...منتظریم باران بیاید بعد منتظریم باران بند بیاید منتظریم تا غذا بخوریم بعد منتظر می مانیم تا سیر شویم و بعد دوباره منتظر غذا خوردنیم .. منتظر می مانیم در صف تا نوبتمان شود فرقی نمی کند چه صفی , صف بانک صف خرید صف حساب کردن پول دستمال کاغذی و مایع ظرفشویی  یا صف عوارض خروج از کشور و کارت پرواز یا صف ماشینها در ترافیک تا داغون و هلاک به خانه برسیم  ... اصلا کلا انتظار تمام زندگیمان را در آغوش گرفته منتظر می شویم درسمان تمام شود منتظر می شویم تا مدرک دانشگاهی بگیریم منتظر می شویم تا کار خوب پیدا کنیم  و بعد منتظر می مانیم تا ترفیع شغلی بگیریم منتظر می شویم تا با کسی که متناسب ما است ازدواج کنیم و گاهی وقتها منتظر می شویم از همان که یک روز متناسب ما بوده جدا شویم  منتظر می مانیم بچه هایمان بزرگ شوند تا پیری  عصای دستمان باشند حتی هرشب در رختخوابمان انتظار می کشیم تا بخوابیم و صبح منتظر می مانیم که قهوه یا چایی دم بکشد و جالب اینجاست که خیلی وقتها صبور بودن را نشانه قوی بودن میدانیم و با ملاحظگی فرد...اساسا هم همیشه می گویند که اگر صبر کنی غوره ترش که همین الان قیمتش دوبرابر پارسال شده را  با صبر می توان به حلوای شیرین دیابت زا تبدیل کرد  ولی این انتظارها بعضی وقتها کشنده و وحشتناک می شود مثل وقتی که منتظر جواب آزمایش خودت یا عزیزی هستی و یا در مطب دکتر منتظری که حکم زندگی یا بیماری و با یکم بدشانسی مرگت را بگویند یا منتظر کسی که قرار بوده بیاید و هرگز نیامده و خبری از او نیست و گمشده ای که می دانی شاید هیچ وقت خبری ازاو نباشد ولی باز هم صبر می کنی و این صبر مانند تومور ذره ذره وجودت را می خورد ولی باز صبوری می کنی و نکته خنده دار ماجرا اینجاست که وقتی به انتها ی ماراتن زندگی می رسی منتظر مرگ می مانی و حتی بعضی ها خودشان را در این انتظار  برای مرگ آماده می کنند ...  ولی گاهی وقتها میان اینهمه صبوری کردن ها از خودت می پرسی این همه صبر کردن به چه دردی می خورد جز از دست دادن زندگی و لحظه ها واینکه آیا این همه انتظار ارزشش را دارد و آیا با صبرکردن به چیزی که می خواهم می رسم به اینکه خانه بخرم بچه هایم بزرگ شوند پولدار شوم آرامش و اسایش داشته باشم و برسم به جایی که یک روزی زندگیی باشد که در آن هیچ انتظاری نباشد و من همیشه اول صف باشم ووقتی به پشت سرم نگاه می کنم ببینم کسی نیست و اصلا صفی در کار نیست ..

آیا نمیشود از منتظر بودن دست برداشت  و فکرکرد که اصلا نمی خواهیم  در هیچ صفی باشیم و امروزمان  بهتر از فردا است حتی اگر زندگی امروزطلا یی نیست خیلی هم قرار نیست فردا طلایی تر از امروز باشد و همه انتظارها نهایتا به انتظار برای مردن تبدیل می شود و رسیدن به نقطه آخر ...شاید بد نباشد که گاهی وقتها بعضی از این انتظارکشیدن ها را تمام کنیم از صف خارج شویم روی یک نیمکت بشینیم و از عمق وجودمان نفس بکشیم .حکیم # عمر خیام سالها پیش دیگر در هیچ صفی نبوده و منتظر هیچ اتفاق خاصی ...

امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست 

پی نوشت : سکانسی از فیلم #legend بابازی دوست داشتنی #تام_هاردی



نظرات 1 + ارسال نظر
مینو سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 09:07 http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

انتظار کشیدن برای بهتر شدن اوضاع
صبر کردن رو دوست ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد