لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip
لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip

لاله هفتاد وشش

خانه ی ما نمونه ی کوچک یک جامعه ی دموکراتیک بود. پدرو مادرم آدم های آزاد اندیشی بودندو مخالف سر سخت این بودند که “بچه ها جلوی بزرگ تر ها حق ندارند حرف بزنند.” ما همیشه و همه جا حق داشتیم که حرف بزنیم کتاب بخوانیم و اظهار نظر کنیم ، درست مثل آدم بزرگ ها. بیشتر چیزهای مهم مثل خریدن ماشین، مهمانی رفتن و یا حتی اختلافات پدر مادرم در جلسات آزاد به رای گذاشته می شد. رای ها هم مساوی بود. به یاد ندارم که گفته باشند که فلان جا نرو یا فلان جور لباس نپوش یا با فلانی معاشرت نکن. پدر ومادرم فقط یک خط قرمز داشتند : دروغ نباید می گفتیم و نباید بد پشت سر کسی حرف می زدیم ویا بد خواه کسی بودیم . چیز دیگری که یادمان دادند این بود که خودمان فکر کنیم و بی دلیل چیزی را نپذیریم. حریم خصوصی خیلی محترم بود، و با این که بچه بودیم کسی وارد اطاقمان نمی شد و ما همیشه خلوت خودمان را داشتیم 

یاد می آید همان زمان در مدرسه محله و دوست و آشنا دخترهایی بودند که درست برعکس ما تربیت شده بودند در خانه هایشان حرف اول را همیشه پدرها و برادرها می زدند در همه کارهایشان دخالت می کردند حریم خصوصی برایشان معنی نداشت و یا اگر داشت بصورت یک دفترچه یادداشت صورتی گل منگلی درکمدهایا رختخوابها پنهان میشد  و عشقهای نوجوانی در آن دفترچه ها دفن میشدند و اجازه بیان هیچ عقیده و تصمیمی هم نبود نه انتخاب دانشگاه شهر دیگری یا تنهایی کارکردن وزندگی کردن و مستقل بودن و معمولا این دخترها با ازدواجهای انتخاب شده پدر ها و برادرها تن به سرنوشت خویش می دادند و خیلی از آنها هنوز هم با شوهرها و بچه هایشان زندگی میکنند و ظاهرا هم خوشبختند 

آدمها، سقف آزادی های متفاوتی دارند. سقف آزادی آدمها را خانواده، تجربیات شخصی، روحیات و افکارشان شکل می دهد. سقف من از آن دخترها بالاتر بود. برای همین وقتی آزادی هایم محدود می شد احساس خفگی می کردم.آن  دخترها از ابتدا آزادی را لمس نکرده بودند  که برای محدود شدنش دلتنگی کنند. همه چیز را آسان تر می پذیرفتند. و وقتی با آنها از ازادی بیان آزادی پوشش حقوق زنان و زنانی که در بند هستند صحبت می کنی با لحن معصومانه ای می گویند : تو که زندگی بدی نداری چرا اینقدر ناله میکنی ؟ خودتی خودت... کار میکنی پول در میاری به هیچ کس هم نباید حساب پس بدهی ...اینها  را جوری می گویندکه انگار اصلادر ایران زندگی نمی کنند . انگار هرگز هیچ چیزی در  این سرزمین آزارشان  نداده و  آن قدر به سقف  کوتاه آزادی عادت کرده اند که هیچ وقت سرشان به طاق نخورده  و فریادشان به  هوا نرفته است . من در عوض آنقدر جسور آنقدر ساختار شکن و گاهی وقتها  آنقدر پررو بودم که سقف آسمان را هم می خواستم بشکافم.

ملت ها هم سقف آزادی دارند. سقف آزادی بعضی ملت ها پرتاب گوجه فرنگی به بالاترین مقام سیاسی کشور است، سقف آزادی بعضی ملت ها هم تیر خوردن در خیابان است بدون هیچ دلیلی و فقط برای طلب تکه ای نان ,در این سقف های  متفاوت ازادی ، آزادی هم معانی متفاوتی پیدا می کند. برای یک ملت آزادی نقد کردن همه چیز (دین، سیاست، اقتصاد، زندگی شخصی و مالی مسولین) است. برای بعضی ملت ها نزدیک ترین تجربه ی آزادی چند نشریه ی توقیف شده با حکم حکومتی و چند روزنامه نگار زندانی است.و یا هشتگ زدن # اعدام نکنید با فیلتر شکن های جورواجور که ترند  بالای هشتگها به خاطر فیلتر شکن ها و سرورهای آنها آلمان و کانادا و آمریکا و... رانشان میدهد و تو حتی در توییتر هم  وطن نداری بی سرزمینی ...برای  بعضی از ملت ها حریم خصوصی بی قید و شرط است، مثل آزادی خوابیدن کنار دریا با بیکینی، برای بعضی ها پوشیدن روپوش جلوی باز و به قول این جماعت دورنگ و دروغگو مانتو با پارچه شیشه ای که جدیدا ممنوع شده  و شال رنگی که یک کم عقب رفته باشد و روژ قرمز زدن و موهای براشینگ شده که از شال بیرون ریخته  کلی آزادی است.

وقتی سقف آزادی کوتاه باشد در هر جامعه ای ، آدم های دراز سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، وآما آدمهای کوتوله  راحت جولان می دهند، بعضی از آدمهای دراز هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند. آن وقت سقف ها هی پایین تر و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز می کنند. قهرمان شان می شود اصلاح طلبان وطن فروشی که دریای خزر وخلیج همیشه پارس را به بیگانگان منفعت طلب و هزار چهره می فروشند  آزادی شان می شود راه رفتن توی پارک با دختر همسایه،  علف کشیدن نو جوانانی که در  پارک پشت خانه من که تتلو گوش میکنند ودردنیایی بی هدف و ارزشی که دارند خوش اند ...آزادی شان می شود دسیسه کردن خراب کردن ادمها و چاپلوسی کردن برای هر بی مقداری که بتواند پیشرفتشان را تضمین کند و پول و رانت و اختلاس نصیبشان کند زندگی شان می شود همینی که می بینید.

لطفا سقف آزادی بیان پوشش عقیده و دین و احترام به همنوع و دوست داشتن همدیگر ومحبت کردن و دادخواهی کردن برای مظلومان و قربانیان بی عدالتی ها برای شما  به اندازه سقف آسمان باشد با همان شکوه و جلال و متانت این آبی ارام بلندی که به همه ما انسانهای خود خواه و نمک نشناس  اجازه زندگی کردن می دهد. عکس از فیلم # جلادها هم می میرند به نویسندگی برتولت برشت بزرگ و کارگردانی #فریتس لانگ

نظرات 1 + ارسال نظر
مینو سه‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 01:37

خیلی خوب نوشتین
عالی بود
متاسفانه سقف آزادی ما هر روز داره کوتاهتر میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد