لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip
لاله سیاه

لاله سیاه

Black Tulip

لاله هشتاد وشش

من معمولا صحنه های خیلی خشن و خونبار فیلم های واقعی یا سینمایی را می بینم حداقل یکبار ولی در حافظه موبایل نگه نمی دارم ویا دوست ندارم دوباره ببینم ولی یک استثنا در این مورد بود فیلمی که دو سه روز بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی در فضای مجازی پخش شد و جسد های تکه تکه شده رو در زمین و روی حصار زمینی که هواپیما سقوط میکرد را نشان می داد این فیلم در حافظه گوشی ماند و من بارها و بارها آنرا دیدم اشتباه نکنید من خود آزاری ندارم ولی  نمی خواهم حجم اندوه و غم و نفرتم ذره ای کم شود حداقل در مورد این اتفاق 

ممکن است خیلی از ما به مرور زمان اتفاقات وحشتناک این چهل ساله را فراموش کنیم یا کرده ایم حتی خود من از جنگ و کشتن جوانهای نازنین وطنم  با بی تدبیری فرماندهان ابله اشان, در عملیات کربلای چهار و پنج  غواص های جوان  شهید در بندر فاوکه با دست های بسته  در آب اروند خفه شدند و یا  کشتار مردم کردستان کشتارو اعدام   بچه های خاوران, قتلهای زنجیره ای  و تیر 78 خرداد88 دی 96 ویا آبان همیشه خونین 98 غافل شدم و همه ما در روزمرگی زندگی, گاه بیگاه این مصیبتها این غم ها واین  دردها  یادمان می افتد یاد خونهای ریخته شده,  زندان , درد ,شکنجه,  مرگ و شهادت جوانان وطنم و سوگ سیاوشانشان تا ابد  ولی نه همیشه, فیلم ها عکسها و خاطراتشان تا مدتی در یادمان می ماندو بعد یادمان می رود در گیر زندگی قسط خانه و پول موبایل و قیمت تخم مرغ و یا آخرین حرفهای چرت و پرت امیر تتلو و ریحانه پارسا و یا کنایه های میلیونی و مبهم مهران مدیری و قسمت جدید سریال مسخره آقا زاده  میشویم  

 

ولی داستان هواپیما جور دیگری بود  یه جوری مثل قطع نخاع  برای من بود انگار یک ماشین با سرعت بالا به من  زده و در جا دو پا یم قطع شده  و بعد خاطرات این آدمها عکس های آنها فیلم ها و خاطراتشان و  رقصهای آخر در شب عروسی   نگاههای زوجهای عاشق و  خاطرات بچه ها ی که دیگر نیستند توییتهی آخر جوانهایی که عاشق پیشرفت و درس خواندن و زندگی بودند  

ودر آخر نوشته های پر درد حامد اسماعیلیون ...تنهایی و درد مرگ آور همسر و پدری  عاشق که در تنهایی خانه در آن بهشت تورنتو که آرزوی همه ما , ما جهان سو میهای پر از جنگ و بحران ما آدمهایی که وقتی هر روزی که زنده  ایم در ایرا ن عراق افغانستان  و لبنان و سوریه , خدا رو شکر میکنیم 

 جهنمی را به تصویر می کشد که بودن هر لحظه اش مرگ است درد است غم است فاجعه است نیستی است 

نه نمیشود این فیلم را ندید نمی شود فراموش کرد نمی شود همه زجرها و درد ها رو کنار گذاشت حداقل من نمی توانم من در داستان این آدمها زندگی می کنم درس می خوانم بزرگ می شوم شاگرد اول میشوم از دانشگاه پذیرش میگیرم عاشق می شوم لباس عروس می پوشم برای عروسیم به ایران می آیم  مادر میشوم ودر لحظه آخر در ان دو دقیقه آخر دخترم را ...ری رایم را ...پگاهم را ...آلمایم را ... و درسای هنرمندم  و روجا  روجایی که در فرهنگ شمالی من نشانه طلوع است صبح است امید است و رهایی در آغوش میکشم بغل می کنم تا از تکه تکه شدن نجاتش دهم سعی می کنم به پونه و آرش به سیاوش و سارا بگویم که این دو تا سه دقیقه کابوس است موشک نیست انفجاری نیست و آنها به ماه عسل می روند بچه دار می شوند درس می خوانند PHD می گیرند و دنیا زیباتر از همیشه برای آنها می ماند وعشق و خوشبختی  می خواند 

ولی من جای آنها نیستم من زنده ام در این هوای آلوده به مازوت در این همه گیری ویروس کرونا در این ناامیدی ناتمام و عادت به بدبختی و بد یمنی در این روزگار دزدی و فقر و ظلم و ظلمت و تاریکی  ولی  باز نمی توانم فیلم را از گوشی موبایلم پاک کنم باز نگاه میکنم باز گریه می کنم باز تکه تکه میشوم و همه اعضای  بدنم سلولهایم و خونم در همان زمین پخش می شود له می شود و می میرد ولی هرگز هرگز هرگز فراموش نمیشود 


نظرات 1 + ارسال نظر
مینو پنج‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1399 ساعت 14:02 http://Rozhayetanhaie.blogsky.com

هیچ وقت اون روز یادم نمیره که بالاخره اعلام کردن چه غلطی کردن
و من مات و مبهوت بودم از این همه وقاحت
ذهنم مشغول این بود که چقدر با مرگ اون فرمانده خون های ریخته شده ی آبان ماه پایمال شد و کسی جرات حرف زدن نداشت و یهو خون این همه آدم بیگناه ریخته شد و تمام کسانی که داشتن ما رو با عزاداریشون خفه میکردن و ول کن نبودن ،خفه شدن
بغض گلومو گرفت به چه قیمتی
به قیمت کشته شدن این همه آدم بیگناه، بزرگ و کوچیک
دلم برای نسل خودم سوخت. اکثرشون آدم های هم نسل من بودن که با کلی تلاش تازه داشتن به ثمر مینشستن و اینطوری پرپر شدن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد